فینگیلی من و بابا

اینم از داستان سونوگرافی پسمل نازم

1391/6/16 8:45
نویسنده : مامان فرشته
639 بازدید
اشتراک گذاری
سلام امروز اومدم بازم از نی نی نازم بگم عزیز دلم من و مسعود جون زنگ زدیم به منشی آقای دکتر و وقت گرفتیم اونم به ما وقت داد و بابایی اومد رفتیم مطب وقتی که رفتیم پیش دکتر مهربون کلی به مامانت آرامش داد و گفت به من اعتماد کن دخترم من فکرشو نمیکردم انقدر مامان شدن سخت باشه مامانم سه روزی بود که دیگه هیچی ازت حس نمیکردم با استرس رفتیم دکتر و اونم قلب نی نی ناز مارو با دستگاه چک کرد و به بابایی جونت گفت بیا ببین که میگه احساسش نمیکنم و بعدش گفتم دلم هم درد میکنه همچین تورو تو شکمم گرفت و گفت یه چیز به این اندازه تو شکمته میخوای درد نداشته باشه منم x-( این شکلی شدم آخه خیلی دردم اومد خلاصه سرتون رو درد نیارم بهترین لحظه منو بابا مسعودت این بود که دکتر سونو کرد و بابا مسعود گفت فیلم بگیرم از صفحه مانیتور و دکتر گفت آره عزیزم بیا بگیر و طبق معمول دکتر گفت که نی نی نازم کلی شیطونه و یه جا بند نمیشه ای قربونت برم مامانیییییییی تو زودی بیا اصلاً همه جارو بریز بهم من خودم همه جوره آماده کردم و همه کارای شیرینت رو میپذیرم خدایا ممنونمممم اصلاً باورم نمیشه که مادر شدن انقدر شیرینه و من دارم مامان یه فسقلی میشم دکتر پاهای نازت و سرت رو نشونمون داد و دائماً در حال فوتبال بازی کردن بودی و بعد بابا مسعود میگفت دکتر جنسیت نی نیمون چیه ؟ بعد از کمی صبر و تحمل دکتر مهربون جنسیت تو نی نی نازمون رو بهمون گفت اما چی گفت هههههههه. خوب پسر نازم ما کلی تا خانه برات خوشحال بودیم نمیدونی که چقدر برامون عزیزی مسعود جونم که خیلی از اینکه تورو داره خوشحاله و همش باهات حرف میزنه تو دیگه یه مرد خوشگلیییییییی و میخوای با بابای ماهت بری جاهایی که من نمیتونم بیام تا بابا مسعودت هم تنها نباشهههههههه راستی پسرعمه نازت امیرحسین وقتی که فهمید تو یه پسری کلی خوشحال شد و گفت آخ جون پسره میگه دخترا لوسن و من خوشم نمیاد و اومد گفت خاله میزاری نی نیت رو بوس کنم و روی شکمم رو یه بوس کرد :-* امیرحسین جون نمیدونی خاله چقدر عاشقته تو با وجود اینکه یه بچه ای ولی خیلی مهربونی و من احساس میکنم که یه آدم بزرگ کنارمه امیر علی جونم شما هم که هنوز نمیفهمی همبازی های نی نی من شما دو تا پسر نازین خلاصه ما این خبر رو بعد از سونوگرافی به همه دادیم آخه مامان بزرگت مارو دعوت کرده بود که بریم خونشون و مامان طاطا جون گفت من دوست دلشتم بچه پسرم پسر بشه ;;) عمه سمی جون هم خوشحال بود اینم از داستان شیرینترین شب زندگیم پسر عزیزم عاشقتیمممممممممممم و لحظه شماری میکنیم برای تک تک لحظه های قشنگمون با وجود کوچولوی تو.
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله نرگس
16 شهریور 91 12:12
سلام گلمممممم**
اخی الهی فداش بشم نی نی نازت رو که اینقدر شیطونک هست
بالاخره جنسیت همون چیزی شد که دوست داشتی ایشالا قدمش پر از خیر و برکت باشه و یه دنیا خوشبختی به زندگیتون بیاره

سلام عزیزم
خدا نکنه آره خاله فکر کنم شیطونههههه
برام فرقی نمیکرد اما پسر بچه هارو هم خیلی دوست داشتم ممنونم خاله انشالله نی نی شما هم پاقدمش براتون کلی برکت داشته باشههههه