این روزهای ما
پسر نازم نمیدونی که چقدر دنیای من با تو زیبا شده و من دیگه تمام فکرم و جسمم شده برای تو
هرچی روزها داره پشت سر هم میاد علاقه منو بابا مسعود داره به تو بیشتر میشه
طوری که میشینیم و یهو میگیم نمیشه زودتر بگذره مامانی حتی من که اینهمه همیشه از درد
عمل میترسیدم همش میگم کاش امروزبستری میشدم و زایمان میکردم
با تمام وجودمون میخوایمت و تا آخرین نفسمون ازت محافظت میکنیم
راستی پسرم مامانت سرمای سختی خورده و همش نگرانم به تو آسیبی نرسه
الانم که این نوشته هارو مینویسم دارم تو تب میسوزم و از چشام اشک میاد
راستی دیگه داره روزا زود میگذره و من و تو وارد بیست و چهار هفته شدیم
مامانی زودی بیادوست داریمممم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی