فینگیلی من و بابا

گل من

1391/3/12 10:29
نویسنده : مامان فرشته
61 بازدید
اشتراک گذاری
معجزه ی زندگی من سلام!

امروزچهار هفته از بودنت با من گذشت.... تو چهار هفته توی بطن من بودی و هر روز داري بزرگ ميشي عدس  كوچولوي من . تمام این مدت آرام و بی دردسر و مهربان بودی ! نمی دانی چه قدر دوستت دارم..... و نمی دانی چه قدر فکرت را کرده ام سال های سال....! از آن روزها که نبودی... حتی بابایت هم نبود. اما تو همیشه در فکرم و در قلبم بوده ای گلکم. و حالا که دیگر آنقدر فکرت را می کنم که حتی شب ها بی خوابم! 

تو تمام فکرم و تمام لحظاتم را پر کرده ای. و من بودنت را انتظار می کشم. آمدنت را.... بوییدنت را..... بوسیدنت را!

و تو مثل معجزه ای زندگی ام را عوض کرده ای! دیگر من همان دختر بچه ی ضعیف نیستم که  اسير افكار مزخرف بشم  دیگر همان خانم ضعیف نیستم که به آسانی گریه می کرد....! حالا تویی دارم که به خاطرت خیلی چیزها را تاب می آورم. 

آمده ام این جا برایت بنویسم!  شاید هم هرگز این جا  نخوانی اما من دوست دارم برای عزیزترین زندگیم بنويسم 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)