فینگیلی من و بابا

<no title>

1391/5/15 21:01
نویسنده : مامان فرشته
264 بازدید
اشتراک گذاری
سلام نی نی خوشگلم 

عزیزم دیروز وقت دکتر داشتم اولش قرار شد چون زود بود وقتش خودم تنها برم ولی از اون جایی که بابایی نازت خیلی مارو دوست داره و همیشه دوست داره توی همه مسائل همراهم باشه زودی مغازشو بست و گفت خانومم دوست ندارم تنها بری منم گفتم قربون تو همسر نازم اتفاقاً چقدر هم مطب خوب بود سه نفر بیشتر توی مطب نبودیم زودی رفتیم داخل و معاینه شدیم من فکر میکردم که دو کیلو اضافه کردم اما دکتر گفت همون وزن قبلیم و تغییری نکردم و بعد از معاینات گفت نی نی رشدش خیلی خوبه  مامانی خیلی دوست دارم تمام مدت فکر و ذکرم تو یی و بابای مهربونت حتی نمیتونم یه لحظه از فکرتون بیرون بیام تمام زندگیمین عاشقتونم  

راستی از اونجایی که سمیرا جون هم گفته بود که به دکتر بگم که من از طرفشم منم گفتم و دکتر گفت پس سمیرا داره عمه میشه و یه لبخندی به من زد. اینم داستان دکتر رفتن ما

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)