فینگیلی من و بابا

خاطره خوب سونوگرافی هفته ۱۵

1391/5/15 21:01
نویسنده : مامان فرشته
167 بازدید
اشتراک گذاری
از اینجا شروع میکنم که دیروز من و بابایی جونت یا بهتره بگم عشق زندگیم رفتیم سونوگرافی بابایی جونت تا از در اومد گفت من دیگه طاقت ندارم بریم نی نی رو ببینیم  نمیدونم چی صدات کنم عشق مامان بزرگترین اتفاق من و بابا همه دارو ندار ما از دیروز که رفتیم پیش دکتر و کلی توضیحات بهمون داد و از خوب و بد بارداری گفت و خلاصه کلی راهنماییمون کرد و بعدشم که لحظه زیبای سونوگرافی و دیدن عشقمون  بابایی خواب نداره و کلی ذوق داره هر لحظه داره به کارایی که میکردی فکر میکنه مامان جونم یک لحظه اون تصویرت از جلوی چشمام نمیره وای انقدر سرت پایین بود و شیطونی میکردی که وروجک انگار دکتر چنین چیزی ندیده بود گفت ای وای این چیکار میکنه و کلی خندیدیم حالا منو بابایی دائماً میگیم ای وای این چیکار میکنه و تصویرت میاد جلوی چشمامون و میخندیم 

کودک نازم من و مسعود داریم با تو بهترین و شیرین ترین تجربه زندگیمون رو میکنیم 

لحظه ای که داشتیم میدیدمت اشک تو چشم من و مسعود حلقه زد مسعود از داشتن تو خیلی خوشحاله و در آخر نی نی سر بزیر شیطون و نجیبم  دکتر گفت نمیزاری ببینه که جنسیت تو چیه پاهاتو گذاشتی بودی جلوش و دکتر نمیدید ولی هر چی هستی بدون ما با تمام وجودمون ات محافظت میکنیم و عاشقتیم  بوسسسسس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)